اوج آفرینش
هر چیزی که می بینیم و حتی چیزهایی که نمی توانیم ببینیم توسط خالق هوشمند ما آفریده شده است. او زمان، جهان های مرئی و نامرئی، ستارگان و موجودات زنده را آفرید. اما وقتی اوج آفرینش فرا رسید، آفریدگار ما گفت: "انسان را شبیه خود بسازیم!"
آدم، اولین انسانی بود که گوشت و استخوان او از خاک شکل گرفت. ولی تمام خلقت منتظر یک واقعه بی نظیر بود تا خلقت او کامل شود. آنگاه آفریدگار ما «روح حیات» را در آدم دمید و آدم جسمأ و روحأ شخص زنده ای شد. اولین آدم، شباهت زیادی در محبت، خلاقیت، و گونههای مختلف زندگی به خدا داشت. این شباهتها دقیقاً توسط خالق ما طرح ریزی شده بود.از آنروز تا حال، نطفه هر انسانی با روح حیات بسته می شود. اولین آدم، آزادی انتخاب و اراده آزاد داشت! او از زندگی لذت می برد واز دوستی صمیمی و گفتگوی روزانه با آفریدگارخود شاد می شد.
سپس براساس همان برنامه قبلی، خالق ما حوا را آفرید. او یک کپی از آدم اول نبود بلکه او یک آفرینش جدید بود. او نیز از بسیاری جهات به خالق خود شباهت داشت. آدم و حوا اولین خانواده را بوجود آوردند و از معاشرت صمیمی با یکدیگر و گفتگوی رو در رو با خالق خود لذت میبردند!
آنها همه چیز داشتند و می توانستند هر چیزی را که می خواستند انتخاب کنند. ولی، اراده آزاد همراه مسئولیت می آید چون برحسب انتخاب ما، نتیجه خوب یا نتیجه بد بهمراه خواهد آورد. اغلب ما، تنها موقعی می توانیم بهترین انتخاب را داشته باشیم که ازدیگران مشورت و کمک فکری بگیریم. توصیه های عاقلانه به ما کمک می کند به موفقیت برسیم و آن را حفظ کنیم. اما غرور، حکمت را تحقیرمی کند و ما را بسمت سقوط وشکست غیرمنتظره میبرد.
آدم و حوا در دانش و فهم رشد می کردند. آنها تصمیمها وانتخابهای خوبی داشتند تا اینکه یک روز وسوسه آنها را فروگرفت و با نادیده گرفتن توصیههای خالق خود، فریب یک دروغ وسوسهانگیزشده، آنرا باور کردند. آنها بجای اینکه احترام و عشق خود را نسبت به کسی که تمام احتیاجات آنها را فراهم می ساخت حفظ کنند، ترجیح دادند از خواسته های خودخواهانه خود پیروی کنند. این در مورد خوردن یا نخوردن میوه یا در باره درخت نبود، بلکه در مورد اعتماد آنها به کسی بود که آنها را بیشتراز همه دوست داشت.
اغلب انتخاب های نادرست، نمای فریبنده و خوشایند دارند ولی در نهایت دردناک و کشنده هستند. بهمین خاطر، تصمیم آدم و حوا پیامدهای سنگین وابدی ببار آورد. با یک تصمیم احمقانه و باور یک دروغ، آنها آزادی خدادادی خود را ازدست داده، زیر سلطه و حکومت شیطان قرار گرفتند.
تمام آفرینش بر اساس یک نقشه کامل و عالی به وجود آمد چون خداوند هیچ مخلوق شریرنیافرید. ولی شریر، از غرور و خودخواهی پدید می آمد. متأسفانه، با وجود اینکه آدم و حوا در انتخابها ی خود آزادی کامل داشتند، آنها بدی را برگزیدند و بلافاصله تلخی درد، گناه، ترس و تنهایی را تجربه کردند. این مصیبت آنقدر شدید و گناهآلود بود که خالق ما مجبور شد آنها را از حضور مقدس خود بیرون براند.
خوشبختانه این داستان در اینجا ختم نمی شود، بلکه تازه شروع می شود! محبت خالق ما به حدی بود که او قول داد راهی برای ترمیم رابطه بین خود و انسان ها بسازد. آدم و حوا قبلاً یک رابطه عاشقانه و صمیمی و زندگی بدون نگرانی را تجربه کرده بودند ولی حالا می بایست حضور خدا را ترک کرده و با عواقب تصمیم خود روبرو شوند. زندگی آنها تبدیل شد به شکایتها، ناکامی ها، رفتارهای نادرست و سوء تفاهم های عمیق.
فرزندان آدم و حوا تجربه حضورخالق خود را نداشتند. تنها چیزی که داشتند داستانهای دست دوم بود. آنها به تدریج و به مرور زمان دانش و درک خود را از دنیای نامرئی و ابدیت از دست دادند، و بجای آن، خدایان خیالی و غیر حقیقی خلق کرده، از نسل به نسل بعدی، با مراسم مذهبی که برپا کرده بودند، خود را اسیر پرستش بتها کردند.
در نتیجه، فساد مانند یک آتش سوزنده تمام دنیا را فرو گرفت. بسیاری از رهبران دینی از فرصت استفاده کره مردم را استثمار کرده و بنام "خدا" یک حکومت مذهبی برپا داشتند. این رهبران که خدای حقیقی را نمی شناختند، با یک دید مبهم و محدود، از "خدایی" نادیده ای صحبت می کردند که دارای یک طبیعت خشن، بی الفت و عصبانی بود؛ خدایی که هیچ شباهتی به خالق حقیقی ما نداشت. آنها مردم را وادار به پرستش خدایان دروغین کردند چون تنها نیتشان حکومت بر مردم و تنبیه مخالفین بود!
آنچه امروز می بینیم، نتیجه آثار گذشته است. حسادت و خشونت جایگزین عشق و مراقبت از یکدیگر شده است. عشق واقعی معنای خود را از دست داده است. حتی وقتی می گوییم "دوستت دارم"، بیشتر به خاطر تمایلات خودخواهانه است تا مراقبت از دیگرانی که به مراقبت و توجه ما نیاز دارند. ما بدیگران و بخودمان دروغ می گوییم هرچند می دانیم عواقب شدیدی همراه خواهد داشت.
وقتی به اوج خرابی این دنیا می نگریم، بنظرغیرممکن می رسد که بتوانیم از بندهای خودمان آزاد شده و به شکوه قبلی، که دوستی بدون ترس با خالق ما بود برگردیم. بعضی ها فکر می کنند اگرخدا همه بدکاران را نابود می کرد، بدی از بین رفته و بنابراین هیچ جنایتی وجود نمی داشت. اما این مستلزم ازبین بردن همه مردم، منجمله من و تو می بود؟! اگر خدا این کار را می کرد، نسل بشر اززمین ریشهکن می شد!
اما محبت خالق ما به قدری خالص است که او تصمیم گرفت بدنی انسانی بخود بگیرد و به این دنیای ما بیآید تا در میان ما و با ما زندگی کند! او بزرگترین فداکاری را برای ما کرد تا ما را از خودباختگی نجات دهد! او تاوان بی عدالتی و گناهان ما را پرداخت تا بتوانیم برای همیشه آزاد از بند گناه زندگی کنیم. خداوند ما درمانی ساخت تا گناهکاران را به انسان های مردم دوست و خوش قلب تبدیل کند. او ما را به همکاری خوانده است تا پیام نجاتبخش او را برای تغییرزندگی مردم و کاهش ظلم و رنج به همه برسانیم. با اعتماد به خداوند، قلب و زندگی ما تازه شده، همچون فرزندان آفریدگار، در رفتار و کردار شبیه او رفتار کرده و تا ابدیت با او زیست خواهیم کرد!
آیا هرگز چنین روئیایی می تواند به حقیقت بپیوندد؟ چطور ممکن است انسان ها فرزندان خالق هستی بشوند و او را "پدر" خود بخوانند؟!
برای ادامه لطفأ روی "شگفتی های زندگی" کلیک کنید.
سوالات:
الف: خالق ما، ما را به صورت خود آفرید.
ب: ما اراده آزاد برای انتخاب ابدیت نداریم.
پ: همه ادیان و رهبران دینی ما را به سوی یک خدای واقعی راهنمایی می کنند.
الف: صحیح!: ما میتوانیم بگونهها زیادی خصوصیات آفریدگار را در زندگی خودمان نشان بدهیم. ب: اشتباه: ما با اراده آزاد به دنیا می آییم. پ: اشتباه: بسیاری از رهبران مذهبی "خدایانی" را معرفی کردهاند که هیچ شباهتی به خالق حقیقی ما ندارند.