درخدمت همه
همه ما دوست داریم آشنایان و دوستانمان ازما یاد کنند و ما را محترم بشمارند. برای همین ما سعی می کنیم به نحوی توجه آنها را با گفتن جوک، یا اظهار فضل ، یا تعریف از توانایی ها و قهرمانگری هایمان، تحسین آنها را بدست بیاوریم. گرچه مبالغه در توانایی هایمان می تواند وقتی برای کار جدید مصاحبه می کنیم لازم و سودمند باشد، ولی این کار در جمع دوستان باعث سردی روبط دوستی می شود. آنچه که روابط دوستانه را گرم نگاه میدارد، محبت کردن و کمک کردن به یکدیگر است.
"هر کس فکر می کند که جواب درست را فقط خودش می داند! این طرز فکر که «من همه چیز را می دانم»، باعث می شود که به انسان غرور دست دهد. اما آنچه که برای پیشرفت کلیسا واقعأ لازم می باشد، محبت است و نه دانایی." اول قرنتیان 8: 1
یادگیری راز اینکه چطور به همه خدمت کنیم و آنها را به مسیح هدایت کنیم مستلزم فروتنی و انگیزه های خالص است. اما چطور می توانیم انگیزه های خود را، مثلآ وقتی با دوستانمان گپ می زنیم، امتحان کنیم؟ وقتی دقت کنیم، آیا توی صحبت می پریم تا شنوندگان را با معلومات خود تحت تاثیر قرار بدهیم، یا با کلمات تشوق آمیز وقتی حرف خوبی می شنویم، آنرا تایید می کنیم؟! به عبارت دیگر، آیا ما خودمان را با دانسته های خود بالا می بریم، یا با دقت گوش می دهیم و حرف کسانی که چیز خوبی در میان می گذارند تایید می کنیم؟ مردم چندان به دانش ما اهمیت نمی دهند، اما آنچه در ذهن آنها باقی می ماند مهربانی و کردار محبت آمیز ما می باشد. یک مثل قدیمی می گوید: "برای مردم مهم نیست که ما چقدر می دانیم، بلکه مهم اینست که چقدر در فکر آنها هستیم."
پولس رسول قبل از اینکه زندگیش عوض بشود از مسیحیان متنفر بود. اما وقتی زندگی تازه پیدا کرد، عشق واقعی را آموخت. او آنقدر به مردم اهمیت می داد که از اکثرخواسته های خود می گذشت تا بتواند روح و زندگی ازدست رفته مردم را احیا کند.
"وقتی با کسانی هستم که وجدانشان خیلی زود ناراحت می شود، خود را داناتر از آنان نشان نمی دهم، تا اجازه دهند کمکشان کنم. خلاصه سعی می کنم با هر کس، مانند خودش باشم تا مایل شود سخنان مرا بشنود و نجات یابد." اول قرنتیان 22:9
"با هرکس مانند خودش شدن" به معنای تغییر در ایمانمان بمنظور راضی نگاه داشتن مردم و تسلیم شدن به خواسته های آنها نیست، بلکه منظور پیدا کردن وجوه مشترک بین ماست. چون حتی با کسانی که اهل دوستی نیستند می توانیم زمینه های مشترکی پیدا کنیم و دوست شویم. به عنوان مثال، پولس در شهر آتن یونان، با اشاره به قربانگاهی که عنوانش "به خدای غیب" بود توانست توجه مردم آتن را به خود جلب کند و پیغام انجیل را بگوش آنها برساند! او این وجه مشترک را برای شروع گفتگو در باره خدای نادیده بکار برد. پس می شود با اکثر مردم، منجمله دوستان، دشمنان، فرزندان، همسر، همکاران، سرپرستان و کسانی که تحت نظارت ما هستند وجوه مشترک پیدا کنیم.
خدا اغلب از راههای مختلف با ما صحبت می کند. از اینروست که، رهبران خوب، نظر و پیشنهادهای دوستان و سایر رهبران را در نظر می گیرند و اگر مفید باشد، طرز کار و حتی در رفتارشان تجدید نظر می کنند. مثلاً می توانیم از همسرمان یا از یکی از نزدیکانمان بپرسیم که "رفتار و گفتار من در مهمانی شب قبل چطور بود؟" سپس بدون طرفگیری، در باره جواب آنها فکر کنیم و تصمیم بگیریم. بهمین صورت، همه رهبران، بدون استثنا، برای رشد روحانی احتیاج به نظرات صادقانه سایر رهبران و افرادی که با آنها کار و زندگی می کنند، دارند. البته نباید انتظار داشت که همیشه نظرات مثبت و خوشایند بشنویم، ولی همیشه باید از آنها تشکر کرد. وقتی با فروتنی آنچه که نیکو است انجام دهیم، در مدت کوتاهی تبدیل به رهبران خدمتگزار و موفق خواهیم شد!
حقیقت این است که مراقبت و دستگیری از دیگران در عین حال که یک فکر خوبی است، احتیاج به فداکاری دارد! محبت واقعی قسمتی از وقت، انرژی، دارایی، و راحتی ما را از ما خواهد گرفت. در یوحنا 16:3 میبینیم که خدا محبت خود را از طریق یک فداکاری بزرگ نشان داد.
گاهی، نا آگاهانه ممکن است فداکاری ما بخاطر منافع شخصی باشد، اما با کمی تامل می توان حقیقت را بفهمیم! فداکاری و فروگذاشتن ارجهیت های شخصی چیز آسانی نیست. ما آزادیم چه بخوریم و چگونه لباس بپوشیم. بعنوان مثال، شاید برای ما مهم نباشد که در خانه، یا در بین دوستان یا در کلیسا پیراهن های چروک شده بپوشیم. اما زمانی که مسئولیت رهبری بعهده می گیریم، مهم است که چطور می پوشیم و چطور حرف میزنیم، چون پوشیدن لباسهای با وقار باعث تقویت روحیه ایمانداران می شود. توجه به همین چیزها و فداکاری های بظاهر جزیی، یعنی "با هرکس مانند خودش شدن" است.
پس واضح است که بین بسیاری از کسانی که ادعا ی رهبری میکنند، تنها برخی رهبران واقعی هستند. برای مثال، یک فرمانده موفق ارتش، لزوماً یک رهبر بزرگ نیست. به همین صورت، کسی که کتاب مقدس را از بر میداند، حتی اگررفتارش دوستانه و محترمانه باشد ، لزوماً یک رهبر بزرگ نیست. زیرا رهبران حقیقی با محبت فداکارانه خدمت میکنند و زندگی آنها نمونه ای است که دیگران با میل پیروی می کنند.
برای ادامه، لطفأ روی "ویژگی های رهبری" کلیک کنید.