پیام آور
امروز، من و تو سفیران مسیح هستیم. ما همچون یک پیام آور، کار ما رساندن خبر خوش این داستان بگوش دیگران است و کار روح القدس بازکردن دلهای مردم است تا بتوانند به خداوند ایمان بیآورند. پس برای اینکه داستان ما موثرتر باشد، لازم است از دیگرایمانداران در نوشتن و گفتن آن کمک بگیریم:
- داستان خود را در گروه دوستان مسیحی خود بخوانید و ببینید چه نظرهای اصلاحی وجود دارد و سپس بر حسب احتیاج آنرا اصلاح کنید.
- داستان خود را چندین بار برای خودتان تعریف کنید تا روان شوید.
- مشکلات زندگی دوستی که می خواهید داستان خود را با او در میان بگذارید در نظر داشته باشید، و فقط بخش هایی از زندگیتان که مشابه وضعیت دوستتان است در داستانتان بگنجانید.
- از خدا بخواهید برای نجات دیگران در قلب شما شور و شوق بگذارد و افراد جدیدی سر راه شما قرار دهد تا بتوانید آنها را راهنمایی کنید.
- از یک دوست مسیحی دعوت کنید که همراه شما بیاید و در حینی که شما داستان زندگیتان را تعریف می کنید، او برای شما در سکوت دعا کند. در صورت لزوم میتوانید از او نیزبخواهید قسمتی از داستان خود را در میان بگذارد. وقتی دو نفر ازهمان تجربه صحبت می کنند، تاثیر آن بمراتب بیشتر است.
- وقتی با یک واقعه ناگوار مواجه می شوید، مثبت اندیشی خود را حفظ بکنید تا دیگران، ایمان شمار را در عمل ببینند.
- در باره امکانات و فرصت هایی فکر کنید که می توانید به دیگران کمک کنید وباعث برکت آنها بشوید. بعنوان مثال، برای رفتن به کار، کمی زودتر از خانه خارج شوید تا اگر کسی ماشینش از کار افتاده است باو سواری بدهید یا کمک کنید چرخ ماشینش را عوض کند.
- با شنوندگان، حتی اگر آنها شما را مورد انتقاد و مسخره قرار می دهند با احترام و وقار رفتار کنید چونکه ممکن است درنهایت در مورد آنچه شما گفتید تامق بکنند.
- دیگران را بسادگی و از ته دل ببخشید تا مردم معنی واقعی بخشش را تجربه کنند.
- از کلمات کلیشه ای مانند «کلام خدا» که در کلیسا ها بکار می رود اجتناب کنید. به جای آن، بگویید: «کتاب مقدس».
- از گفتن جوک بپرهیزید چونکه ارزش داستان زندگی شما را پایین میآورد و تاثیر آنرا محدود میسازد.
وقتی با دوستان هستیم، ممکن است بنظرمشکل بیاید بدون اینکه گفتگویی را عوض بکنیم بتوانیم داستان خودمان را در بین بگذاریم. اما از آنجایی که داستانهای ما تقریباً به هر چیزی که مردم درباره آن بحث میکنند مربوط میشود، میتوانیم راههایی برای باز کردن گفتگو پیدا کنیم. مثلاً ممکن است بگوییم "محمود جان، یک زمانی من خیلی درگیر این مسائل بودم چون خیلی اهمیت میدادم، هر چند کمکی از دستم نمی آمد. اما بعد از آن حادثه که در زندگیم اتفاق افتاد، نظرم درباره همه چیز تغییرکرد." بعد وقتی یکی بپرسد که "چه حادثه ای اتفاق افتاد؟" ما می توانیم داستان خودمان را تعریف کنیم. اما اگر کسی سوالی نکرد، ممکن است بپرسیم، "آیا می خواهید بدانید چه اتفاقی برای من افتاده است؟" اما اگر دیدیم علاقه ای برای شنیدن نیست، می توانیم منتظر فرصتهای آتی باشیم.
نمونه ای از فرصت هایی که می توان داستانمان را با دیگران در میان بگذاریم:
یکی از دوستان غیر مسیحی خود را به صرف ناهار مهمانی کنید و در باره نکات مثبتی که در رفتار و کار او مشاهده کرده اید صحبت کنید. اگر ایشان هم شما را مهمانی بکنند، فرصت خوبی خواهید داشت که داستان زندگیتان را تعریف کنید. مثلاً میتوانید بپرسید: "محسن جان، چون تو دوست خوبی هستی من می خواهم چیز مهمی از زندگی خودم با تو در میان بگذارم. آیا می توانم 3 دقیقه از وقت ترا بگیرم؟" سپس بعد از اجازه، داستان خود را تعریف کنید.
مثال دیگر: دوستان و همکاران خود را بیک مهمانی خانگی دعوت کنید. در ضمن تعدادی از دوستان مسیحی با تجربه را دعوت کنید. سپس، در زمان مناسب، از یکی از دوستان مسیحی بخواهید داستان زندگی خودش را برای همه تعریف کند. به عنوان مقدمه، دوستتان را معرفی کنید وبگویید: "محمود جان، بعضی از دوستان من ممکن است ندانند چه اتفاقی باعث شد زندگی تو عوض شود. لطفاً برای ما تعریف کن."
مثال دیگر: هر هفته برای قدم زدن بیرون بروید و برای هر کدام از همسایه های محله خود دعا کنید. اگر آنها را دیدید، به گرمی سلام کنید و بگویید، "سلام بر همسایه خوب!" بستگی به عکس العملی که خواهید داشت، می توانید سر صحبت بیشتر باز کنید، و در نهایت از زندگی جدیدتان چیزی در میان بگذارید. بعنوان مثال، می توانید بگویید، "امروز تصمیم گرفتم توی محله ما قدم بزنم و برای همسایه ها دعا کنم. آیا مطلب بخصوصی هست که می خواهید برایتان دعا کنم؟"
خداوند انتظار دارد ما همیشه آماده خدمت باشیم چون او افرادی را فرا می خواند که آماده هستند. پس بیایید آماده باشیم تا داستانهایمان را تعریف کنیم و بمردم کمک کنیم بزندگی جاوید دسترسی پیدا کنند.
برای ادامه، لطفأ روی "رهبری هماهنگ" کلیک کنید.